تیر ۰۴، ۱۳۸۷

برگ برگ می چکد

نظم از شاخه ها ، برگ برگ می چکد

آب سر بالا

تا آب سر بالا می رفت ...
سرسبز بود چنار،
حال که خشک گشته ای
ابو عطا بخوان چنار

خرداد ۲۹، ۱۳۸۷

چنارها

حیاط ِخانه را ببین ، چنارها حصارها
حصار ِخانه را ببین ، چه سارها به دارها

دل چنار

دل چناری را خوش بود
کزعطش عشق سوزان
ترک خورد،
پوست انداخت و افتاد
ما مانده ایم عریان
دل نگران

خرداد ۲۶، ۱۳۸۷

برگ و آفتاب

برگ نور می گیرد از آفتاب
و
درخت نیرو ز برگ
و
من از تو

خرداد ۲۴، ۱۳۸۷

چهل چنار

یک چنار، چهل چنار
فصل بهار، سبزی یار

رقص در باد

میرقصم در باد
میخوانم فریاد
وسعم همین است
سبزم و دلشاد

برگی بدون رنگ

برگ بالای برگ بسیار است . . .
برگی به من بده ،
برگی بدون مرگ
برگی بدون ِکبر،
برگی بدون رنگ

راز شکفتن

اکنون که بر ملا گشت
راز شکفتن ما،
پیش آ و مهربان باش
چون خاک ِ ریشه ی ما

خرداد ۱۷، ۱۳۸۷

هوار

هوار گشتی بر سرم
چو کوه سنگی بر چنار
خمیده شد اگر تنم
نرفت سبزی بهار

جوانه ها

چوروزگار، زبهرما، تبر شدی ، . . . جوانه ها

خرداد ۱۶، ۱۳۸۷

پوست کلفت

پوستم کلفت شده اما هنوز سرسبزم وسرافراز
قدم بلند شده اما هنوز جوانه دارم و طرفدار